وضعیت احزاب سیاسی در ایران

یکی  از راههای شناخت نیاز مردم توسط حکومت، احزاب و  تشکل های مردمی است. در سیستم فعلی کشور، احزاب سیاسی نمی توانند فعال باشند. ماهیت احزاب سیاسی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب یکسان است.  چون سیستم اجرایی کشور بگونه ای است که  حکومت یا با احزاب مخالف است و سعی می کند هر طوری شده  آنها را از بین ببرد. و یا اینکه این احزاب به گروه های قدرت تبدیل می شوند. نگاهی به تاریخ هفتاد سال اخیر این موضوع را به سادگی اثبات می کند.

بعد از سال  1332  سیستم کشور بر پایه فروش نفت و خرج درآمدهای نفتی برای انجام پروژه های عمرانی شکل گرفت.  ماهیت حکومت در آن سالها کودتایی بود. این حکومت بر علیه خواست عموم مردم  شکل گرفته بود. عموم مردم ملی شدن صنعت نفت را می خواستند. و بر مبنای این خواسته، حکومت شاه را کنار گذاشته بودند. حکومت شاه با کودتا در مقابل خواست مردم قرار داشت. لذا سیستم این چنینی  نمی توانست، جایی برای دریافت نظریات ، شناسایی نیازها و یا مشارکت مردم در اجرای پروژه ها  داشته باشد. لذا اولین کارش این بود که  همه احزاب سیاسی را  یکجا منحل کردند. احزاب توده، جبهه ملی ,  و….  که در آن زمان فعال بودند، غیر قانونی و غیر فعال شدند. بجای آن دو حزب دولت ساخته به نامهای حزب ایران نوین و حزب مردم تشکیل شد.

وقتی سیستم فروش نفت و خرج آن برای پروژه های عمرانی باشد، حزبی برنده است که بتواند پست های مدیریتی بیشتری کسب کند. لذا وقتی این دو حزب در سیستم و تشکیلات حکومتی قرار می گرفتند، به باندهای قدرت تبدیل می شدند. چون این احزاب کاری به کار مردم نداشتند. تنها هدف حزب ، گرفتن پست های مدیریتی برای اعضای خودش بود.

حزب برای اینکه بتواند، پست های مدیریتی بیشتری بدست آورد ، باید نشان بدهد که می تواند پروژه های عمرانی بیشتری را راه اندازی کند. از طرفی برای نگهداری قدرت خود نیاز دارد تا هزینه های تبلیغاتی خود را افزایش دهد. در همه کشورها تامین هزینه احزاب به صورت عادی توسط مردم تأمین می شود. ولی در آن زمان، احزاب به اعضای خود که در مسند قدرت و مدیریت قرار داشتند،  متوسل می شدند. در نتیجه یک مدیر دولتی وابسته به حزب شکل می گرفت که شاکله اصلی این مدیر سالم نبودن است.  چون مدیر برای ابقاء خودش مجبور است کارهای غیر قانونی انجام دهد. تا بتواند هزینه های حزب را جبران کند. در اینجا مدیریت کشور دچار  فساد سیستمی شد. که این فساد سیستمی تا بحال ادامه دارد.  یک ناظر سیاسی وقتی به حکومت نگاه می کرد، باندهای قدرت را می بیند که در اوج فساد برای بدست آوردن قدرت بیشتر، دائم در حالت نزاع و درگیری هستند. این وضعیت از سال 1332 تا 1350 وجود داشته است.

در سال1350 محمدرضا پهلوی برای از بین بردن درگیری حزبی و فساد باندهای قدرت، دو حزب ایران نوین و مردم را منحل و یک حزب بنام رستاخیز را جایگزین آن کرد. شاید محمدرضا پهلوی با این اقدام فکر می کرد،  فساد مدیریتی کاهش و سیستم فعال تر به کار خود ادامه دهد. ولی این پیش بینی نتیجه عکس داشت. وقتی مدیریت کشور در اختیار دو حزب بود. این دو حزب هر چند با هم جنگ داشتند ولی سعی می کردند، پروژه ها را  اجرا کنند. لذا  می بینیم که در دهه 1340  پروژه های بزرگی در کشور پایه ریزی شد. ولی بعد از سال 1350 با اینکه درآمدهای  نفتی بیشتر شده بود ولی تعداد پروژه های عمرانی کمتری پایه ریزی و اجرا شد. چون مدیران بدون رقیب شده بودند. قبلاً مدیران حزبی، اگر کارآیی خوبی از خود به نمایش نمی گذاشتند، ممکن بود، توسط حزب عوض شوند، چون مدیر ناکارآمد برای حزب به نوعی ضرر و زیان محسوب می شد. ولی وقتی تک حزبی شد، این مدیر هیچ گونه مسئولیتی در مقابل مردم و حزب برای خود احساس نمی کردند.

لذا سیمای کلی  هفت سال آخر حکومت پهلوی  برای مردمی که به این حکومت نگاه می کردند، بدین گونه بود که عده ای در رآس حکومت هستند. نفت را می فروشند و بین خود تقسیم می کنند و هیچ کاری هم انجام نمی دهند . در ضمن مقداری از این پولها هم به خارجیان داده می شود. وقتی پروژه ها با هزینه بالایی انجام می گرفت، تورم سرسام آوری به جامعه تحمیل می کرد. بدتر شدن وضعیت زندگی مردم، باعث عصبانیت آنان شد.

لذا وقتی حکومت کاملاً از مردم منفک شد به راحتی با چند تظاهرات کنار رفت. مدیران حکومتی که ثروت و موقعیت خود را در خطر می دیدند. پول و ثروت خود را برداشتند و از کشور رفتند.

در ده ساله 1358 تا 1368 کشور با جنگ تحمیلی روبرو بود. درآمدهای نفتی هم محدود شده بود. همان درآمدهای محدود برای مخارج جنگ و راه انداز پروژه های راکد بکار گرفته شد. در ضمن وزارت جهاد سازندگی با تشکیل شورای جهاد شهرستان و شورای جهاد استان نقش مهمی در جهت مردمی کردن اقتصاد ایفا کردند.

بعد از جنگ تحمیلی دولت سازندگی زمام امور را بدست گرفت. مدیران دولتی به دو جناح اصلاح طلب  و اصولگرا تقسیم شدند. هر چند مسئولیت اصلی  این جناح ها در اختیار روحانیت بود. ولی سیستم دولتی بجا مانده از قبل از انقلاب موجب شد تا  این جناح ها  به باندهای قدرت تبدیل شوند. بطوریکه این جناح ها چشم دیدن یکدیگر را نداشتند. از طرفی انجام پروژهای سازندگی به مقدار زیاد باعث شد تا در انتهای دولت سازندگی تورم شدیدی بر کشور حاکم شود.

در دروان اصلاحات 1376 الی 1384 دو حادثه معکوس اتفاق افتاد. یک اتفاق منفی و دیگری اتفاق مثبت.

اتفاق منفی،  ادغام وزارت جهاد سازندگی در وزارت کشاورزی بود. این امر باعث شد، تنها نهاد مردمی بوجود آمده از انقلاب نابود شود.  این اتفاق یک خسارت بزرگ برای کشور بشمار می رود. چون شورای شهرستان و استان جهاد سازندگی هر دو  منحل شدند. یعنی تنها نهاد مردمی حاصل از انقلاب اسلامی از بین رفت. یک حادثه مثبت هم اتفاق افتاد.  این اتفاق برگزاری شورای شهر و روستا  است. این امر باعث شد تا اداره قسمتی از کشور به نهادهای مردمی واگذار گردد.

در ضمن یک خطای علمی  و سیستمی هم انجام گرفت. خطای علمی این است که نهادهای مردمی زمانی می توانند کارآمد باشند که توسط دولت مرکزی کنترل و نظارت شوند. اگر کنترل و نظارت دولت مرکزی نباشد، وجود نهادهای مردمی بسیار خطرناک است.  چون گروه ها و باندها  با تسلط بر شورای شهر یا روستا، منابع مالی و انسانی یک شهر و روستا را به تاراج می برند.

در جهاد سازندگی،  شورای شهرستان و شورای استان هر دو نهادهای مردمی بودند. این دو نهاد توسط شورای مرکزی جهاد سازندگی که در رأس آن وزیر قرار داشت کنترل می شد. ولی با انحلال جهاد سازندگی، دولت هیچ ساز و کار نظارتی و کنترلی بر شورای شهر و روستا  پیش بینی نکرد. لذا شاهدیم که این روزها ، هر از چند گاهی کل اعضای شورای شهر و یا روستایی ، به جرم اختلاس و غیره …….. دستگیر و روانه زندان می شود.

سیستم فروش نفت و خرج درآمدهای آن برای پروژه های عمرانی تا سال 1388 ادامه داشت. در این سالها اقتصاد کشور روند رو به رشدی را تجربه کرد. در سال 1388 حادثه تلخی در کشور اتفاق افتاد. اتفاق سال 1388 مانند همان اتفاق سال 1350 زمان پهلوی بود.  در آن زمان محمد رضا پهلوی احزاب را منحل و به خیال خود مدیریت کشور را یک دست کرد. این یک دستی باعث کاهش کارآمدی حکومت و در نهایت سقوط  حکومت پهلوی در کشور شد. در سال 1388 درگیریهای  بعد از انتخابات، این خیال یا توهم را در تعدادی از مدیران ایجاد کرد که مدیریت کشور یک دست شده است. و جناح رقیب از بین رفته است. لذا فضای عمومی کشور مانند سالهای دهه 1350  شد. مردم در مشکلات مختلفی غوطه ور بودند ولی احمدی نژاد مشغول تبلیغ ، برای ریاست جمهوری مشایی بود. هر چند در سال 1388 در ایران رئیس دولت تغییری نکرد. ولی  مدیران تعویض شدند. تغییر مدیران در سال 1388 نشان می دهد که در آن سال مدیران کارآمد کنار گذاشته شدند و مدیران ناکارآمد جایگزین آن شدند. در اینجا فقط یک نمونه را نام می برم. معاون اول رئیس جمهور قبل از سال 1388 دکتر داودی بود . ایشان یک مدیر لایق و کارآمد بود. ولی جانشین آن رحیمی بود که قابل قیاس با  دکتر داودی نبوده و نیست.  خیال و توهم یک دستی مدیریت کشور و کنار رفتن مدیران لایق و جانشین شدن مدیران  نالایق ،  کشور را در سراشیبی سقوط قرار داد. با مشاهده شکل و قیافه مدیران دولتی در ایران توسط کشورهای خارجی،  دولت های متخاصم غربی تحریم های گسترده ای بر علیه کشور اعمال کردند.  با اعمال تحریم های آمریکا، این سیستم حکومتی نا کارآمد، تورم و مشکلات بزرگی بر کشور تحمیل کرد. در  سال 1392 با برگزاری انتخابات، رئیس دولت عوض شد. ولی دولت روحانی هم دقیقا همان کارهای احمدی نژاد را پیگیری کرد. یعنی مدیران لایق را پاک سازی کرد. لایق ترین مدیر دوره دولت روحانی دکتر طیب نیا وزیر اقتصاد و دارایی بود. ایشان در دوره سه سال و اندی خود، توانست تورم سرسام آور دوره احمدی نژاد را مهار کند ولی با کنار گذاشتن او دوباره تورم سر به فلک کشید. دولتهای متخاصم غربی هم، مدیران کارآمد و نا کارآمد را بهتر از  تحلیل گران داخلی می فهمند. لذا هر موقع چشمشان به مدیران نا لایق روشن می شود. هوس تحریم اقتصادی  و برهم زدن نظم کشور به  سرشان می زند.  و سعی می کنند اوضاع کشور را متشنج کنند. لذا مجددا تحریم ها و تورم ها در کشور به پدیده غالب تبدیل شد. در این سالها عملا دولت توانایی انجام هیچ کاری را نداشت.

در سال 1400 رئیس دولت عوض شد. هر چند تعویض دولت باید یک امر عادی تلقی میشود ولی عده ای از مدیران این تعویض رئیس دولت را با  توهم و خیال یک دست شدن مدیریت در کشور اشتباه گرفتند. لذا این مدیران بجای کار سازنده و سازندگی کشور،  مشغول خراب کاری  شدند. مثلاً در ابتدا تشکیل دولت،  وعده احیاء و تشکیل جهاد سازندگی  و مدیریت جهادی  داده شد. به همین منظور یک نفر را به عنوان رئیس سازمان تعاون روستایی انتخاب و ایشان را مأمور  احیای جهاد سازندگی کردند. این مدیر که توهم یکدست شدن را داشت، بجای انجام خدمت ، سودای دست اندازی به اموال مردم را داشت. لذا  شرکتی راه اندازی کرد. این شرکت سیب و پرتقال شب عید را در پاییز با قیمت 7 هزار تومان خریداری کرده بود و 14 هزار تومان فاکتور کرد. این تخلف سریعا رسانه ای شد. با افشا ی این خلاف و تأیید ان توسط ریاست محترم قوه قضائیه ، با کمال تعجب مشاهده شد که هیچ برخوردی با ایشان نشد. بدتر از این که، در ضمن بعضی ها که سعی می کردند، وجهه دینی داشته باشند،  تمام قد از  اقدامات خلاف کاران  دفاع می کردند. یعنی این مدیر برای توجیه کارهای خلاف خود هم نهادی را به وجود آورده بود. بعضی ها در توجیه خلاف کاریها ،  هر کسی که اعتراض می کرد او را به طرفداران دولت قبلی منتسب می کرد و بعد هرچه فحش و ناسزا بود تحویل می داد.  انجام کار خلاف توسط بعضی از مدیران و توجیه آن توسط عده ای که سعی می کردند نام دین اسلام را یدک بکشند  نشانگر این است که آنها می خواهند نشان دهند مدیران کشور یک دست شده است و می توانند هر خلافی انجام دهند. و کسی هم پاسخ گو نباشد. وقتی به خلاف مدیران رسیدگی نشود. این خلافها بیشتر ادامه می یابد. این موضوع را وقتی یک دولت متخاصم مانند، نفتالی بننت، نخست وزیر وقت اسرائیل در فروردین سال 1401 مشاهده کرد. گفت.  در پایان تابستان همان سال ، کشور  ایران دچار قحطی می شود و مردم ایران، حکومت  را  سرنگون می کنند. لذا  اسرائیل و سایر کشورهای غربی  اقدامات خصمانه خودشان را در ایران تشدید کردند. وقتی قوه قضائیه با مشاهده خلاف با تأمل و تأنی برخورد کند، عده ای هم با ماسک اسلام خواهی هم تمام قد از خلاف کاران دفاع کند، کارهای دیگری نیز رخ می دهد، مثلا عده ای  شرکتی راه اندازی کرده بودندکه قرار بود سم و کود و نهاده های دامی مورد نیاز کشاورزان را وارد کند. این شرکت بدونه وارد کردن هیچ کالایی از کشاورزان، پولی را بعنوان پیش پرداخت دریافت و در مقابل می خواست از دولت ارز زیادی برای واردات کالا دریافت کند. اقدام بعدی ایشان در زمینه اختصاص ارز برای شرکت چای دبش بود. در طول تاریخ ایران ، دولت ، هیچ گاه ارز و یا پول خارجی برای واردات چای اختصاص نداده بود. چون قسمتی از چای مصرفی ایران، تولید داخل است. چای داخلی طعم خوبی دارد ولی رنگ خوبی ندارد. در مقابل چای خارجی رنگ خوبی دارد ولی طعم خوبی ندارد. در ضمن صادر کنندگان چای به ایران چند کشور خاص مثل سریلانکا  هستند. این کشورها در سالهای بسیار دور تفاهم نامه ای با کشور ایران امضاء کرده اند که در مقابل واردات نفت، به ایران چای می دهند. یعنی این کشورها با ایران تهاتر کالا با کالا دارند. این موضوع هنوز هم در سال 1402 به قوت خود باقی است.  همیشه چای وارداتی بصورت تهاتر وارد کشور شده و به شرکتهای بسته بندی داخلی تحویل داده می شد و مبلغ آن به خزانه کشور واریز می شد. شرکتهای بسته بندی هم آنرا با چای داخلی مخلوط و در بازار بفروش می رساندند. به عبارت دیگر در کشور ایران هیچ گاه برای واردات چای ارزی اختصاص نمی یافت.

با این مقدمه در سال 1400 و 1401 که دولت با کمبود ارز خارجی مواجه بود. بیش از 3 میلیارد دلار به واردات چای اختصاص داد. از طرف دیگر  ضریب خود کفایی مواد غذایی در کشور ایران حدود 79 درصد است. یعنی 21 درصد کمبود باید از خارج کشور وارد شود. وقتی، ارز خارجی کشور به چای اختصاص یابد، دیگر پولی بابت  واردات مواد غذایی نمی ماند.  عدم واردات مواد غذایی در این سالها موجب گران شدن بی سابقه مواد غذایی شد. بطوریکه یک حلب روغن نباتی  از 85 هزار تومان به 420 هزار تومان افزایش یافت. با این وضعیت اختصاص بیش از 3 میلیارد دلار را به واردات چای دبش یکی  از عجایب روزگار است.

هر چند این مدیران ، همگی بعد از یکسال عزل شدند،  ولی تورم عجیب و غریبی بر کشور تحمیل کردند.

این موضوعات را همه مردم به خوبی می فهمند ولی  وقتی عده ای با ماسک اسلامی در تبلیغات خود، این مشکلات را به دولت قبلی حواله می کردند. و عنوان می کرد که دولت فعلی دارد قرض دولت قبلی را پرداخت می کند . در ضمن همان افراد برای ماست مالی کردن خلاف و ناکارآمدی مدیران،  از اسلام و شهدا و هر چه به دین و مذهب ربط داشت، مایه می گذاشت. این امر،  مردم را  از حکومت عصبانی می کرد.  لذا مشاهده می شود، دین گریزی ، انجام فساد علنی ، کشف حجاب ، قتل روحانیت، آتش زدن مساجد در کشور  زیاد شد.

وجود تورم  بالای 120 درصد در اواسط سال 1401 موجب خشم طبقه متوسط و ضعیف از حکومت شد. این موضوع باعث نا آرامی هایی  در کشور شد. عده ای به غلط این نا آرامی ها را به کشورهای خارجی و پس مانده های رژیم قبلی منتسب می کردند. ولی علت اصلی این نا آرامی ها ، گماردن افراد نا لایق به پست های مدیریتی کلان بود. افرادی که مثل مدیران اواخر دوره پهلوی  فکر می کردند تمامی پست های مدیریتی یکدست شده است و این پست تا ابد در اختیار آنها خواهد بود.  و یک عده تبلیغات چی  هم وجود دارد که می تواند هر جوری شده موضوع را ماست مالی و توی سر مردم بزند.

در پاسخ کسانی که نا آرامی ها به پس مانده های رژیم قبلی و کشورهای خارجی منتسب می کنند، باید گفت. آنها همیشه بوده و هستند. در ضمن قبلا قوی تر هم بودند. چرا نمی توانستند کاری انجام دهند؟ ولی همینکه چشمشان به جمال این مدیران افتاده فعال شدند؟ آیا شما مدیران کارآمدی بودید که بر علیه شما توطئه کردند؟  عملکرد یکساله شما این را نشان نمی دهد. بلکه عملکرد یکساله آنها مملو از کارهای خلاف است.

مدیران متوهم که فکر می کنند، کشور یکدست شده هنوز در پست های مدیریتی هستند.  که با کنکاش در سطوح مدیریتی به راحتی می توان آنها را شناسایی کرد. ملاک شناسایی هم این است که اگر تخلف و کم کاری آنها را گوشزد کنید. سریع گارد می گیرند و شخص مقابل را متهم به طرفداران دولت قبلی می کنند.

این توهم یک دستی مدیران در سالها  گذشته ، در هر دو  جناح اصولگرا (احمدی نژاد و رئیسی ) و یا جناح اصلا طلب ( روحانی) بوده است.  هر موقع کشور با تورم های سرسام آور و تحریم های رنگا رنگ روبرو شد. باید بدانیم که حکومت در دست مدیران متوهم است.

اگر مدیران خیال باف و متوهمی ، که در همان سال اول توسط رئیسی عزل شدند، نبودند. قطعا تورم سر سام آور سال 1401 بوجود نمی آمد و حوادث پاییز سال 1401 رخ نمی داد.  به عبارت دیگر هر گاه دولت،  مدیران ناکارآمدی بر کشور مسلط کند، نتیجه آن ، خالی شدن مساجد، کمتر شدن حجاب و فحاشی مردم به روحانیت و اسلام است.

توهم مدیریتی با عوض شدن  رئیس دولت تغییر نمی کند. هر چند جناب آقای رئیسی ، ریاست محترم جمهوری سخت مشغول بکار است و هیچ مشکلی را به جاهای دیگری حواله نمی کند. ولی مشاهده می شود ، چنین مدیرانی در اطراف ایشان ظاهر شدند.  پس در نتیجه باید به فکر تغییر سیستم حکومتی باشیم تا  احزاب هم مسئولیت پذیر شوند. برای این کار نیازمند قوانینی است که سیستم حکومتی تغییر و وظایف قسمت های مختلف دولت عوض شود.  که در قسمت تغییر سیستم دولتی توضیح داده شده است.